جدول جو
جدول جو

معنی یخ کش - جستجوی لغت در جدول جو

یخ کش
(یَ کَ / کِ)
آنکه یخ حمل کند. آنکه با ارابه یا مال یخ برد. آنکه ارابۀ یخ کشی کشد. (یادداشت مؤلف) ، مال یا ارابه ای که یخ برد. ارابۀ یخکشی. ارابه ای که با آن یخ حمل کنند. (یادداشت مؤلف). وسیلۀ نقلیه که با آن یخ به جاها برند، قلاب که بدان یخ از روی آب به سوی خود کشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یخ کش
(یَ)
نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر شهرستان ساری. این دهستان در جنوب خاوری بهشهر طرفین رود خانه نکا واقع شده و هوای آن معتدل و مرطوب و قسمتهای کنار رودخانه مالاریایی است. راه دهستان صعب العبور و مالرو و مرکز دهستان آبادی اولارا است. این دهستان از 20 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4500تن است و دیه های مهم آن عبارتند از: غریب محله. اوارد. محمدآباد. پچت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَکَ / کِ)
عمل یخ کش. (یادداشت مؤلف). حمل یخ با ارابه یا وسایط نقلیۀ دیگر از یخچال و کار خانه یخ سازی به جاهای دیگر. و رجوع به یخکش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ مَ)
بسیخ کشیدن. برسیخ زدن:
در همان گرمی کشد برسیخ تا نخجیر را
ناوکش را شصت صاف او ترازو کرده است.
فطرت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ گِ رِ تَ)
چهارمیخ کشیدن. شکنجه کردن. گناهکار را به چارمیخ بستن. نوعی تعذیب. قسمی کیفر دادن مجرم و بزه کار:
گر جز بتو محکم است بیخم
برکش چوصلیب چارمیخم.
نظامی.
اصل قانون شریعت کاحتساب شرع او
میکشد آهنگ را بر چارمیخ چارتار.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گاز گاز انبر
فرهنگ گویش مازندرانی
یکباره، یک دفعه، یک دنده، کله شق
فرهنگ گویش مازندرانی
یک بار
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی